جلوه گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر
رودها با یکدگر پیوست کمکم سیل شد
موج مىزد سیل مردم مثل دریا در غدیر
هدیه جبریل بود« الیوم اکملت لکم»
وحى آمد در مبارک باد مولى در غدیر
با وجود فیض« اتممت علیکم نعمتى»
از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر
بر سر دست نبى هر کس على را دید گفت
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر
بر لبش گل واژه « من کنت مولا» تا نشست
گلبُن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر
« برکه خورشید» در تاریخ نامى آشناست
شیعه جوشیده ست از آن تاریخ آنجا در غدیر
گرچه در آن لحظه شیرین کسى باور نداشت
مىتوان انکار دریا کرد حتى در غدیر
باغبان وحى مىدانست از روز نخست
عمر کوتاهى ست در لبخند گل ها در غدیر
دیدهها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند
این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر؟
دل درون سینهها در تاب و تب بود اى دریغ
کس نمىداند چه حالى داشت زهرا در غدیر
"محمد جواد غفورزاده" (شفق)